مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
شُـکـوه خـلـقـت نـوری او زبـانزد شد در آسـمـانِ عـلـی زهــرۀ مـحـمـد شـد قـلـم کـشـیـد بـه تـقـدیـر شـوم بـاورهـا عـزیز قـلـب پـدرهـا شـدنـد دخـتـرهـا برای شب زدگان یک پیام روشن داشت نزولش از لب روح الامین شنیدن داشت زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد طـلـوع آیـۀ تـطـهـیـر را تـمـاشـا کـرد صفـات قـدسـیه تـقـدیم پیـشگـاهش شد پر فـرشته به هر گام فرش راهش شد بـه قـاب آیـنـهاش انـکـسـار نـنـشـیـنـد به دامـنش سر سـوزن غـبار ننـشـیـند شده ست صبح ازل جلوه دار لبخـندش نیـامـده است و نـیـاید زنی هـمانـندش نه آسیه ست نه مـریم، نه هاجر و حوا شبیه هیچ کسی نیست جز خودش زهرا خرد به درک حضورش خیال خام کند بـه احـتـرام مـقـامـش نـبـی قـیـام کـنـد قـسم به بـَضعـةُ مِنّی، قـسم به اعـطینا فراتر از شب قدر است حرمت زهرا حـقـیقـت ملـکـوت خـداست ساحت او کـمـال طاعـت معـبـود در اطاعـت او روایت است قیامت، قـیامت زهراست رضای حضرت حق در رضایت زهراست نگو که محشر کبریست، عرصه آسان نیست محب فاطمه در روز حشر گریان نیست سـوار نـاقـهای از نـور میرسد مـادر به داد این دل رنجـور میرسـد مـادر نجات اهل یقین ریشههای چادر اوست چه قدر نام وزینِ شفیعه درخور اوست ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست در این حریم که هر واژهای مقدس نیست چگـونه عرضه نمایم بر آفتاب چراغ تـبـلـوری که نـدارد در آفـتـاب چـراغ خـدا کـند که ببـخـشـد بـضاعـت ما را چگونه شرح دهد قطره وصف دریا را حـبـیـبهای ست که محـبـوبۀ خـدا باشد یگانهای ست که هم کفو مرتضی باشد به هـل اتی شده تجـلـیل از کرامت او به وجـد آمـده جـبـریـل از کـرامت او سعادت همه سر منزل صراطـش بود بهشت، باغـچۀ کـوچک حـیاطـش بود ملیکه بود ولی خـانهای محـقـر داشت نبود اهل تجـمل، به عشق باور داشت ملیـکـه بود ولیکن قـبول زحـمت کرد که با ندیمۀ خود، کار خانه قسمت کرد عـفاف سیرۀ او را به خط ناب نوشت حجاب فاطمه را برترین حجاب نوشت اگر که فـضه او خـاک را طلا سـازد نگـاه فـاطـمه از خـاک فـضهها سـازد نداشت خواب خوش از غصههای همسایه قـنوت بسته چه شب ها برای هـمسایه دعای او که به دست علی ست آمینش خدا نیاورد آن روز را که نفـرینش... هراسِ از غضبش، ختم کرد غائله را نـگـاه کـن سـنـد مـحـکـم مـبـاهــلـه را بـرآرد از شب ظلمت دمـار خـطبۀ او گرفته است دم از ذوالفـقـار خـطبۀ او به حکم خیر کثیرش، به حکم احساسش هنوز فاطمه در گردش است دستاسش به مهر مادریاش تا ابد دلم گرم است تنـور خانه زهرا هـنوز هم گرم است مـرا مـبـاد که دست تـهـی روانـه کـند چـه مــادرانـه بــرایـم انـار دانـه کـنـد |